شب است و لحظه ی حرمان مریم / وطفلی خفته در دامان مریم وجود نازنینش بکر و بی عیب / خدا می داند و وجدانِ مریم مسیح خالق و پیغمبر صلح / گلی خوشبوی از بُستانِ مریم همان طفلی که از روح خداوند / نهالش تنجه زد در جانِ مریم نه دستی بهر تیمار وجودش / نه دارویی که بُد درمانِ مریم دلش در معرض اوهام وحشی/ ولی چون کوه بُد پیمانِ مریم ندای لا تَخَف لا تَحَزنوهآ / زسوی خالقِ سبحانِ مریم شفا بخش دل پردرد او شد / بشد لطف خدا از آنِ مریم بُوَداو روح «جاوید» خداوند / نبشته این چنین فرمانِ مریم
نظرات شما عزیزان:
انتظار بیهوده ای ست
از آن برای حال بیمارم شفا طلب کنم
...........
Design By : Pichak |